اگزوتيکا


Nedstat Basic - Free web site statistics

Danshjoo List


David Mills: What's in the box? {From Se7en)


Fred: I like to remember things my own way.
Ed: What do you mean by that?
Fred: How I remembered them. Not necessarily the way they happened.
{From Lost Highway)



 


Monday, February 16, 2004

برناردو برتولوچی کارگردان بزرگی يه. البته
اين رو ديگران می گن، من نمی دونم چرا اصلا نمی تونم فيلمهاش رو حس کنم. به قول
خارجی ها فيلمهاش برام distant هستند. فکر کنم اونهايی فيلمهاش رو دوست دارن که هم
دوره "آخرين تانگو در پاريس" باشن يا به هر دليلی اون فيلم رو حس کرده باشن. تنها
فيلمی از برتولوچی که به دلم نشسته، دنباله رو، بود که اون هم فکر کنم اگه کتاب رو
نخونده بودم باهاش مشکل می داشتم و در واقع کتاب، مشکل شخصيت پردازی "مارچلو" رو حل
کرده بود. فيلمهای ديگه ای که از برتولوچی ديدم، "آخرين تانگو در پاريس"، "بودای
کوچک"، "آخرين امپراتور"، "زيبای ربوده شده" و "besieged" (البته تا نصفه)، به نظرم
همشون آثار متوسط و متظاهرانه ای می رسيدند.

حالا آقای برتولوچی با فيلم جديدی برگشته به
اسم "Dreamers". اين فيلم احتمالا نظر طرفدارای پروپاقرصش رو جلب خواهد کرد چون
دقيقا به دو دغدغه اصلی برتولوچی (سکس و سياست) و اونهم به شکلی کاملا صريح و بی
پرده می پردازه. اکثر زمان فيلم به رابطه سه جانبه يک برادر و خواهر دوقلوی فرانسوی
با يه پسر آمريکايی تو خونه برادر و خواهر اختصاص داره و بيرون خانه هم اعتصاب
و تظاهرات (بخاطر تعطيلی سينماتک پاريس) در جريانه. برتولوچی اين فيلم رو بر اساس
رمان گيلبرت ادر ساخته (که البته فيلم با رمان تفاوت زيادی داره). استقبال منتقدان
هم تقريبا 50-50 بوده، اکثرا منتقدای قديمی و پابه سن گذاشته مثل آندرو ساريس و ای.
او. اسکات از فيلم تعريف کردن و منتقدان جوانتر از آن بد گفتن.



خانم سوفيا کاپولا 31 سال بيشتر نداره ولی
فيلمی ساخته که انگار يه کارگردان کارکشته و مسن پشت دوربين بوده. فيلم Lost in
Translation که اسمش ترجمه های زيادی شده از جمله "گمشده در ترجمه"، "سرگشته در
غربت" و "گمشده در تبديل" تازه دومين ساخته ايشان است و احتمالا بايد انتظار کارهای
بهتری رو ازش داشته باشيم. فيلم در واقع داستانی نداره و صرفا از آن فيلمهايی يه که
اگر بتونی در حال و هواش قرار بگيری ازش لذت می بری. "سرگشته در غربت" کلا داستان
آشنايی يک مرد ميانسال به نام باب رو تعريف می کنه با دختری 19 ساله به اسم شارلوت.
باب برای بازی در فيلم تبليغاتی (که قراره بابت آن دو ميليون دلار دريافت کنه) عازم
ژاپن شده، شارلوت هم برای کار عکاسی شوهرش به ژاپن اومده. اونها توی لابی هتل
با هم آشنا می شن. رابطه ای که با هم برقرار می کنن هم يک رابطه عاشقانه است (بدون
اينکه به رابطه جنسی کشيده بشه) و هم يک رابطه پدر/دختری (بدون اينکه بيننده رو ياد
لوليتا بندازه). کلا در مورد اين فيلم بيشتر از اين نمی تونم بنويسم، چون اولا يه
پرونده مفصل براش توی مجله فيلم کار کردم هم اينکه ممکنه بخوام خودم يه چيزی راجع
بهش بعدا بنويسم. ولی شديدا فيلم رو توصيه می کنم.