پريشب فيلم بازگشت ناپذير (Irreversible) اثر گاسپار
نوئه رو ديدم. عمدا صبر کردم دو روز بگذره تا از کف و شوکش بيرون بيام و بعد دربارش
بنويسم. اول اينو بگم که اين فيلم تقريبا جنجالی ترين فيلم پارسال توی جشنواره ها
بخصوص کان (چونکه اولين بار اونجا نشون داده شد) بود.
اول داستانش: در حال حاضر مارکوس با دختری به اسم
آلکس (مخفف الکساندرا) دوست هست و باهاش زندگی می کنه. آنها عاشقانه همديگه رو دوست
دارن. آلکس قبل از مارکوس با پسری به اسم پی ير دوست بوده. خلاصه قرار می شه
اين سه تا با هم به يه نايت کلاب (يا شايدم مهمونی بود) برن. اونجا مارکوس مست می
کنه و آلکس باهاش دعواش می شه و تنهايی می خواد بره خونه. تو راه خونه از يه زيرگذر
خلوت می ره و اونجا مردی سر راهش سبز می شه و بهش تجاوز می کنه و يه جوری که آلکس
به کما می ره. پی ير و مارکوس (مخصوصا مارکوس) در صدد انتقام برميان، بعد از گشت و
گذار طولانی از يه S&M gay club سردرميارن و اونجا دنبال تانيا (متهم اصلی) می
گردن خلاصه پيداش می کنن و دخلشو درميارن.
خب داستانش که ظاهرا تو قالب همون ژانر rape-revenge
جا می گيره که بارها و بارها فيلم شده. ولی خصوصياتی اين فيلم داره که اونو از بقيه
متمايز می کنه:
1. فيلم از ته به سر مياد. مثلا ما از صحنه انتقام
فيلم رو می بينيم و اصلا نمی دونيم اين شخصيت ها کی هستن. حتی عناوين آخر فيلم، اول
فيلم نشون داده می شن (از بالا به پايين!). حتی نکته جالبش اينجا بود که در قاب دی
وی دی به جای اينکه از سمت چپ باز شه، از سمت راست باز می شه و خلاصه از اين
شيرين کاری ها!
2. فيلم در يازده (يا دوازده) نمای بدون کات گرفته
شده يعنی نماها بطور ميانگين هشت، نه دقيقه ای هستند و همين باعث افزايش رئاليزم اش
شده.
3. حرکت دوربين ضمن اينکه خيلی حرفه ای و قشنگه در
صحنه های حاد آخر (که اول فيلم نشون داده می شه) روی اعصاب بيننده است.
4. دو صحنه فيلم باعث جنجالهای اصلی اش شده: صحنه
تجاوز- صحنه انتقام (بخصوص اين دومی يه). در اولی يعنی صحنه تجاوز فکر کنم همون
حدود هفت، هشت دقيقه طول می کشه و دوربين هم تقريبا ثابته و باعث می شه ما به عنوان
ناظر واقعی شاهد قضيه باشيم و شايد در احساس گناه شريک. در صحنه دوم پی ير با کپسول
آتش نشانی چند بار متوالی به صورت تانيا ضربه وارد می کند و ما هم بايد هر بار شاهد
تغيير شکل چهره تانيا باشيم. ضمن اينکه خيلی واقعی يه، خيلی هم اعصاب خرد
کنه.
5. تنش و اعصاب خردکنی هر دوی صحنه بالا به
ترتيب با دو حقيقت زير تشديد می شن: در صحنه های پايانی (که مثلا قبل از ساير صحنه
ها رخ می ده ولی ما بعد از تجاوز می بينيم) می فهميم آْلکس حامله بوده و بعد از
اينکه قيافه مرد متجاوز را ديديم می فهميم پی ير و مارکوس از فرد اشتباهی انتقام
گرفته ان!
نقش آلکس رو مونيکا بلوچی هنرپيشه و مانکن معروف
ايتاليايی و نقش پی ير رو ونسان کاسل (شوهر واقعی مونيکا بلوچی) بازی می کنن. قيافه
بی ريخت کاسل و چهره زيبای بلوچی هم يه جور ديگه روی اعصاب بيننده (خصوصا مردان)
رژه می ره.
اين فيلم با همين ويژگی هاش از جشنواره استکهلم جايزه
بهترين فيلم رو گرفت و در جشنواره های ساندنس و کان هم جز بخش مسابقه انتخاب
شد.
در ضمن اين رو هم بگم که فيلم از نظر کارگردانی،
بازيگری، موسيقی، فيلمبرداری (به خصوص) و تدوين عالی بود ولی خب اعصاب قوی می
خواد.