اگزوتيکا


Nedstat Basic - Free web site statistics

Danshjoo List


David Mills: What's in the box? {From Se7en)


Fred: I like to remember things my own way.
Ed: What do you mean by that?
Fred: How I remembered them. Not necessarily the way they happened.
{From Lost Highway)



 


Wednesday, September 17, 2003

بابا اين لاری کلارک هم ديگه شورش رو درآورده. من ازش
فيلم "Kids" رو ديده بودم. فيلمی بود در باب انحرافات جوانی و نوجوانی (اگر هم
بگم کودکی خيلی بی راه نيس!). داستانش توی يک روز می گذشت و شرح حال چند تا نوجوان
از ده ساله بود تا 18، 19 ساله. زبان صريح و صحنه های صريح تر توی دوران خودش باعث
برپايی جنجال های زيادی شده بود. ضمن اينکه حرکات سريع و طبيعی دوربين و چهره های
نازيبای بازيگرانش بر رئاليزم بی پيرايه فيلم می افزود.


حالا لاری کلارک باز برگشته با فيلم Ken Park. اگر
فيلم قبلی فقط درباره بچه ها بود تو اين يکی آدم بزرگها هم درگيرند. در مورد اين
فيلم همين بس که موقع اکرانش در استراليا گروه فشار ريخته و جلوی نمايش فيلم رو
گرفته. از صحنه های اين فيلم (البته من نديدمش، بعد از ديدن Kids تمايلی به ديدن
اين يکی ندارم) می شه به همخواب شدن مادر و دختری با دوست پسر دختر، استمناها
فراوان، قتل پدر بزرگ و مادربزرگ توسط نوه، ظاهرا يک صحنه .O.S (اسم کاملش رو
نمی نويسم چون می ترسم وبلاگم فيلتر بشه) اشاره کرد. اول فيلم پسری خودکشی می کند و



بعد داستان چهار تا از دوستان اونو می بينيم که بستر رو برای نمايش اين صحنه ها
آماده می کنه. اين فيلم در خيلی جاها محکوم به پورنوگرافی و سواستفاده از بچه ها
شده. با توجه به اينکه در اکثر کشورها نمايش اش قدغنه و بعضی جاها هم با حذف برخی
صحنه ها درجه بالای 18 سال گرفته، توی سوئد ديدنش برای بالای 15 ساله ها
مجازه!


Monday, September 15, 2003

کتاب "بازمانده روز" اثر کازو ايشی گورو، نويسنده
ژاپنی، يکی از جالب ترين رمانهايی يه که تا بحال خوندم. با اينکه ايشی گورو، ژاپنی
الاصله، ولی داستانش در انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم می گذره و واقعا هم خيلی خوب
تونسته فضای اون موقع و اون مکان رو بيافرينه. شخصيت اصلی داستان، استيونس، باتلر
خانه ويلايی لرد دارلينگتون است که داستان زندگی اش رو تعريف می کنه. استيونس،
اعتقاد داره که موفقيت واقعی اش در زندگی در اين نهفته که بتونه به نحو احسن به لرد
خدمت کند و نبايد در اين مسير دچار کج روی شود. هرچند با ورود خانم کنتون که قرار
است به عنوان کدبانوی خانه مشغول کار شود، مسير زندگی اش تا حدی رو به انحراف می
رود. ولی استيونس با اقتدار و اراده قوی سعی در دفع و سرکوب هرگونه احساس، غير از
حس خدمت به ارباب، دارد. کتاب رو "نجف دريابندری" با هنرمندی وافر به فارسی
برگردانده و من که خيلی در خواندن کتاب تنبل هستم، دو سه روزه تمومش کردم. اخيرا در
سفری که به دوبی داشتم دی وی دی فيلمش رو که جيمز آيوری ساخته گرفتم و پريروز ديدم
که به نظرم دست کمی از کتابش نداره و آنتونی هاپکينز هم در نقش استيونس خيلی خوب
تونسته حس و حال شخصيت را (بقول انگليسی ها) capture کنه. ديدن و خوندنش رو به همه
توصيه می کنم.


Sunday, September 14, 2003

الان از هفتمين جشن خانه سينما ميام. هرچند که اين
مراسم ديگه داره تکراری می شه و هر سال می گم ديگه سال ديگه نمی رم، ولی گرمی
خاصی داره که فکر کنم باز سال ديگه هم برم. مشخص بود که سليقه ها با سليقه های
داوران فجر تفاوت داشت، يا حداقل خواسته بودند کاری کنند که جوايز تقسيم بشن. مثلا
"ديوانه ای از قفس پريد" جايزه مهمی امشب نبرد. بهترين کارگردان رو سجادی برای فيلم
"جنايت" برد که اصلا نمی دونم چی هست. رقص در غبار جايزه های بهترين فيلم و بهترين
فيلمنامه رو گرفت. فرامرز قريبيان بهترين بازيگر مرد شد و هانيه توسلی (که به نظرم
يکی از خوش آتيه ترين و خوش فکر ترين و خوش چهره ترين بازيگران جوان سينمای ايرانه)
بهترين بازيگر زن شد. جايزه ويژه منتقدان هم به کمال تبريزی برای "فرش باد" رسيد.
راستی مجری های مراسم هم عليرضا خمسه و فاطمه معتمد آريا بودند.


Tuesday, September 02, 2003


حداکثر تا ده روز دیگه نمی نویسم... موفق باشید.